چند داستان کوتاه و دل نشین از امام صادق{ع}
سلام به همه بازدیدکنندگان عزیز بهلول98.شهادت رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق{ع} تسلیت..امروز تصمیم گرفتم چند داستان زیبا از این امام بزرگوار تو وبلاگ بذارم تا همه با این شخصیت بزرگ آشنایی پیدا کنیم..اگه از این داستان خوشتون اومد روی "ادامه مطلب" کلیک کنید و چند تا داستان جالب دیگه رو هم بخونید..اگه خواستید این داستان ها رو میتونید تو وبلاگ ها بگذارید یا برای دوستانتون ایمیل کنید..التماس دعا!
1-شخصی امام صادق{ع} را در مسجدالحرام با لباسی زیبا و نفیس دید.فکر کرد برود او را توبیخ و سرزنش کند...
- نه رسول خدا، نه علی و نه هیچ کدام از پدرانت این جور لباس ها را نمی پوشیدند.تو چرا؟؟
- بین زمان من و اجدادم تفاوت زیاد است، آن موقع مردم ساده ترین وسایل زندگی را هم نداشتند، ولی حالا چی؟ اگر امکانات باشد صالحان باید استفاده کنند نه فاسقان.مسلمانان، نه کافران...
سپس امام دست آن شخص را گرفت، برد زیر آستینش. لباس خشنی زیر لباسش پوشیده بود. گفت:«این را برای خودم می پوشم و آن را برای مردم.»(منبع:در محضر آفتاب/ص22)
******
2-جلوی امام صادق را گرفت و داد زد:«تو پولم را برداشتی.زود باش پولم را پس بده!»
امام فرستاد برایش کیسه ای پول آوردند، همان قدر که دزدیده شده بود.برگشت خانه اش. دید پولش آن جاست.آمد پول امام را پس بدهد. خجالت زده و شرمنده. امام نگرفت..
- ما اگر چیزی به کسی ببخشیم، دیگر پس نمی گیریم..
(منبع:صفحاتی از زندگی امام صادق/صفحه314)
******
برای خوندن بقیه داستان ها برید به ادامه مطلب...
******
3-گفت:«دیگر نبینم با مادرت این طوری حرف بزنی، کم زحمتت را کشیده؟؟»
...یادم آمد دیشب سرش داد کشیده بودم، فقط یک داد کوچک...
******
4-خدمتکارش را برای انجام کاری فرستاده بود بیرون.دیر کرده بود...
با نگرانی رفت دنبالش.دید کنار کوچه خوابیده.نشست بالای سرش..با بادبزن بادش زد.بیدار که شد، امام با مهربانی نگاهش کرد و گفت:
«چه قدر می خوابی!؟ از این به بعد شب ها بیشتر بخواب و روزها کار کن!»(صفحاتی از زندگی امام صادق/ص313)
******
5-چشم هایش داشت بسته میشد. گاه گاه از گوشه و کنار خانه صدای گریه بلند میشد. همه بودند. منتظر نشسته بودند کنار بسترش.خودش گفته بود جمعشان کنند.
هیچ کس نمی دانست این لحظات آخر چه میخواهد بگوید...
نگاه کرد به صورت تک تک شان.گفت:« ما کسی که نماز را سبک بشمارد، شفاعت نمی کنیم...»(صفحاتی از زندگی امام صادق/ص86)
دوستان بیاین از این به بعد سعی کنیم تا جایی که امکان داره نمازهامون رو اول وقت بخونیم.مطمئن باشید اگه یه مدت نماز صبحتون رو اول وقت بخونیم تأثیرش رو به وضوح در زندگی می بینیم..
***داستان" آفرینش مگس" که در ستون موضوعات وبلاگ میتونید پیدا کنید از داستان های امام صادق{ع} است.پیشنهاد میکنم بخونید.***حتما داستان ها رو منتشر کنید نظر هم یادتون نره!!