عشق از دیدگاه روان تحلیل کارل گوستاو یونگ
روز والنتین یا والنتاین (روز عشاق و یا روز عشقورزی) عیدی در روز ۱۴ فوریه (۲۵ بهمنماه و بعضی سالها ۲۶ بهمنماه) و در برخی فرهنگها روز ابراز عشق است.
این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت والنتین یا خرید هدایایی مانند گل سرخ انجام میشود. سابقهٔ تاریخی روز والنتین به جشنی که به افتخار قدیس والنتین در کلیساهای کاتولیک برگزار میشد، باز میگردد.از آنجایی که یونگ معتقد بود شخصیت انسان ریشه در اسطوره ها و نا خود آگاه جمعی دارد با تکیه بردیدگاه او روز والنتاین و فلسفه آن را مورد تحلیل قرار می دهیم .
کارل یونگ
کارل گوستاو یونگ (Carl Gustav Jung برجستهترین شاگرد فروید(Freud بود. یونگ، مدت ۶۰ سال از زندگی خود را صرف شناخت روان پیچیده انسان و شیوههای برطرف کردن مشکلات آن کرد.نظریه یونگ را به ویژه به علت تاکیدی که بر ناخودآگاه دارد، میتوان به عنوان یکی از نظریههای مهم روانکاوی به شمار آورد. با این وجود این نظریه با نظریه فروید تفاوتهای چشمگیری دارد. شاید مهمترین آنها از جنبه علمی و فلسفی و به خصوص روانشناسی، در این باشد که یونگ در ساخت روان آدمی، برای علیت و غایت اهمیت یکسانی قایل بود؛ در حالی که فروید تنها به جنبه علی انگیزههای بشر توجه میکرد. یونگ میگوید: انسان نه تنها به گذشته، بلکه به آرزوی آینده زنده است.
نظریه یونگ از جهت دیگری نیز با نظریه دیگران متفاوت است و آن از نظر اهمیتی است که او برای عوامل نژادی و تکاملی در ساخت شخصیت قایل است. یونگ شخصیت هر فرد را محصول تاریخ قرون و اعصار اجداد او میداند. مبنای شخصیت به نظر او قدیمی، ابتدایی، فطری، ناخودآگاه و جهانشمول است.
عشق از دیدگاه یونگ
یونگ عشق به یک سوژه (مثلاً عشق به انسان دیگر) را به نحو بسیار کاملی مطرح کرده است که به نظر هم زیبا و هم کاربردی می باشد .یونگ اظهار داشت :
هر انسانی باید تمامیت خودش را زندگی کند. بخش کوچکی از این تمامیت را به صورت خودآگاه و هشیار زندگی میکند و آگاهانه به دنبال علایق و کششهای درونی خود میرود ولی بخش عمدهی وجودش را به صورت ناآگاه و از طریق فرافکنی (projection) به روی دنیا زندگی میکند.
عشق همیشه جزء بخشهایی است که ما آگاهانه انتخابش نمیکنیم و ناخودآگاه به آن گرفتار می شویم،پس حتما زیر آن یک projection وجود دارد . اما از چه نوعی؟ یونگ اظهار داشت هر انسان یک موجود دو جنسیتی است که ظاهرا فقط یک جنس به نظر می رسد.یونگ ویژگیهای مردانهی درون هر شخصی را آنیموس و ویژگیهای زنانهی درون هر شخص را آنیما نامید. در عشق، ویژگیهای متضاد جنسیت ظاهری هر فرد، بر روی فرد غیر همجنس خودش project میشود یعنی فرافکنی می شود. و به این صورت شخص در درون دیگری به دام می افتد. مثلاً فردی با ظاهر مردانه ، دارای ویژگیهای آنیمایی خود است که اگر انها را زندگی نکرده باشد و به اعماق ناخودآگاهش پس زده باشد، ممکن است همان ویژگیها را در زنی ببیند و قسمتی را که زندگی نکرده با project کردن روی او شروع کند و در او قلاب بشود و خودش هم متوجه نشود چه خبراست و این کشش عجیب از کجاست. !!!!!!
یونگ اظهار داشت : عشق دو ویژگی همیشگی دارد: یکی از آنها بعد ناخودآگاه بودن و دوم ناپایدار بودنش می باشد. دیر یا زود فرافکنیها فرو می ریزد و فرد متوجه میشود کسی که عاشقش بوده اصلاً کسی نیست که او واقعاً میخواهد!
عشق چگونه به وجود می آید ؟
یونگ : تا هنگامی که نقاط تاریکی در ناخودآگاه انسان است که به حوزهی هشیاری در نیامده ،امکان مبتلا شدن به عشق هم هست. انسانهای فرزانه وقتی به دام عشق گرفتار میشوند بسیار متفاوت از افراد معمولی عمل میکنند. آنها تمام توجه و انرژی خود را معطوف این مسئله میکنند که ویژگیهای درونی project شدهی خود را ببینند و به این ترتیب یک قدم دیگر به سمت هشیاری و تمامیت درونی حرکت کنند تا در نهایت ازدواج مقدس انجام بگیرد که پیوند مرد با آنیمای درون و یا پیوند زن با آنیموس درونش است . برای این افراد،عشق موهبت بزرگ طبیعت در جهت شناخت و تکامل است ،در حالی که برای انسانهای عادی دیگر، عشق فرصت دو روزه برای داشتن حال خوب است که بعداً با ریزش projectionها یک بار دیگر به جملههای نمایشنامهای خود برسند و دوباره همان زندگی تکراری گذشته را ادامه بدهند.
گیلگمیش ، رنج و به پوچی رسیدن انسان
یونگ معتقد بود که شخصیت انسان ریشه در اسطوره ها و نا خود آگاه جمعی دارد بنابراین با تکیه بر اسطوره های متعدد دیدگاه روان تحلیلی خود را رشد و نمو داد.
اسطورهی گیلگمش که به قولی کهنترین اسطورهی جهان و حدود چهار هزار سال عمر دارد، داستان تکامل و رنج و به پوچی رسیدن انسان است. آنچه باعث امتیاز این اسطوره بر دیگر اساطیر جهان میشود، ضرب آهنگ فلسفی آن است که در هر بخش با طنینی دیگر ذهن انسان امروز را درگیر میکند وگرنه ظاهر داستان از بافت سادهای برخوردار است و مانند هر اسطورهی دیگر بر پایهی وقایع ناباورانه قرار دارد.
گیلگمش آفریدهای است خدا- انسان بدین معنی که دو سوم او آفرینش خدایی دارد و یک سوم انسانی. پس میتوان گفت او واسطهای است میان خدا و انسان او با ستمکاری و خود کامگی بسیار بر سرزمین اوروک (Uruk) فرمانروایی میکند و چون چیزی بجز خوردن و نوشیدن و هوسرانی و ستمکاری نمیداند، همه چیزهای خوب را برای خود میخواهد. از این رو دختران و زنان را از پدران و همسرانشان میرباید و میان خانوادهها آشوب و اندوه بوجود میآورد، بطوریکه مردم )اوروک( از ستم او به جان میرسند، پس نزد خداوند میروند و از او میخواهند تا موجود دیگری را بیافریند که در مقابل گیلگمش از آنان دفاع کند.خداوند میپذیرد و انسانی به نام (انکیدو) (Enkidu ) میآفریند وبه زمین میفرستد. آن دو پس از دیدار، ابتدا با هم میجنگند اما بعد از آن با هم دست دوستی و مهر میدهند و بر آن میشوند که تا پایان از یکدیگر جدا نشوند. از آن پس با هم یگانه میگردند.مانند یک روح در دو جسم.کم کم گیلگمش در کنار انکیدو که روانی آرام و شکیبا دارد، خوی ستمکارانهی خود را ترک میگوید و تصمیم میگیرد با یاری وی به جنگ غول شروری به نام «خوم بابا = هوم بابا»(Humbaba) برود که از مدتها پیش باعث وحشت و نگرانی مردم سرزمینش شده است. اما پس از پیروزی، در راه بازگشت، انکیدو بر اثر نفرین «ایشتار»(Ishtar) که از حوادث جنبی داستان است، بیمار میشود و پس از چند روز در منتهای رنج میمیرد. بعد از مرگ انکیدو نخستین رنج بر گیلگمش که اکنون دیگر خوی انسانی یافته، آشکار میشود. او به حقیقت مرگ پی میبرد و به دردمندیهای انسان هوشیار میگردد. پس در حالی که لحظهای از اندوه مرگ همزادش انکیدو غافل نمیماند و همواره برایش مرثیههای غمانگیز میخواند، در جستجوی راز جاودانگی و بی مرگی بر میآید. سفرهای بسیار میکند وبا آفریدههای گوناگون روبرو میشود و از آنها راز جاودانگی را میپرسد. همه به او میگویند که مرگ سرنوشت بشر است و به جای اینکه به مرگ بیاندیشد، بهتر است این چند روزهی زندگی را به شادی بگذراند. اما گیلگمش نمیپذیرد. سر انجام با رهنمود پیری که راز جاودانگی را میداند و پس از گذر از آبهای مرگ زا، گیاه جاودانگی را از ژرفای اقیانوسی به دست میآورد. اما آن را نمیخورد بلکه بر آن میشود گیاه را به اوروک برده و با مردم سر زمینش در آن شریک شود. ولی ماری در یک لحظه از غفلت او استفاده میکند. گیاه را میرباید ومی خورد و پوست میاندازد و جوان میشود. (از این رو در فرهنگ نمادها ، مار نماد جوانی وجاوانگی است. آنگاه گیلگمش خسته ، سرشار از بیهودگی و اندوهناک از سفر ناکام خود به اوروک باز میگردد. به نزد دروازه بان مرگ میرود و از او میخواهد که انکیدو را به وی نشان دهد تا راز مرگ را از او جویا شود. دروازه بان سایهای از انکیدو را به وی مینمایاند سایه با زبانی نا مفهوم، میرایی انسان و غبار شدنش را برای او باز میگوید. آنگاه قهرمان به پوچی رسیده به سرنوشت خویش تسلیم میگردد بر زمین تالار میخوابد و به جهان مرگ میشتابد… بطور کلی فلسفه، دین، اسطوره و روانشناسی که با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند، همه بر این باورند که در آغاز، انسان ازلی نر- ماده ، یعنی دو جنسی (HERMAPHRODITE ) بوده است.
چنانکه افلاطون در رسالهی میهمانی (SYMPOSIUM ) میگوید:خدایان نخست انسان را به صورت کرهای آفریدند که دو جنسیت داشت. پس آن را به دو نیم کردند بطوریکه هر نیمهی زنی از نیمهی مردش جدا افتاد. از این روست که هر کس به دنبال نیمهی گمشدهی خود سرگردان است و چون به زنی یا مردی بر میخورد، میپندارد که نیمهی گمشدهی اوست. در تلمود (TALMUD) شرح تورات هم آمده است که: خداوند آدم را دارای دو چهره آفرید. چنانکه در یک سو «زن» قرار داشت و درسوی دیگر مرد. سپس این آفریده را به دو نیم کرد. در اسطورههای ایران باستان هم مرد و زن مشی و مشیانه ، هر دو ریشهی یک گیاه ریواس بودند که این ریشه چون رویید و اززمین بیرون آمد به دو ساقهی همانند تقسیم گردید. پس یکی نماد مرد (= مشی ) ودیگری نماد زن (= مشیانه ) شد.
هر چند در اسطورهی گیلگمش خواننده ظاهرا” با دو قهرمان گیلگمش و انکیدو روبروست، اما با توجه به آنچه گفته شد به جراًت میتوان ادعا کرد که آن دو بجز یک تن نیستند دو نیمهی همزاد که یکدیگر را کامل میکنند. گیلگمش نیمهی مرد یا روان مردانه است و انکیدو نیمهی زن یا روان زنانه. چنانکه خود اسطوره هم بارها به سرشت زنانه یا روان زنانه انکیدو هم از نظر ظاهر و هم از نظر کنش و منش اشاره دارد.دراسطوره ی گیلگمش آمده است: انکیدو موهایی بلند چون زنان دارد که مثل موهای «نیسابا» (=NISABA ) ایزد بانوی حبوبات یا الههی ذرت و گندم و جو موج میزند. نخستین باری که انکیدو لباس میپوشد، پوشاکی زنانه است (دختری روسپی لباسهایش را با او قسمت میکند ). – پیش از اینکه گیلگمش با انکیدو دیداری داشته باشد، دو شب پی در پی او را به گونهای نمادین به خواب میبیند. او رؤیاها رابرای مادرش که رمز و راز خواب را میداند و به اصطلاح خوابگزار خوبی است، در میان میگذارد و مادر در تعبیر هر دو رویا او را به آمدن کسی نوید میدهد که وفا دار است و گیلگمش او را چونان زنان دوست خواهد داشت گیلگمش در رویای نخستین میبیند که ستارهای بر او فرود آمده و او نسبت به آن ستاره آنچنان که میتوان به زنی جذب شد، جذب شده است. مادر میگوید: «کسی میآید که تو به او دل خواهی سپرد، آنگونه که به زنی دل بسپاری. در رویای دوم تبری بر او ظاهر میشود و به مادر میگوید: «من آنچنان که زنی را دوست داشته باشم ، آن شئی را دوست میداشتم. مادر به او پاسخ میدهد: تبری که در خواب تو را با قدرتمندی به سوی خود میکشید، نشان یاوری است که خواهد آمد و تو او را چون زنی دوست خواهی داشت. زمانی که گیلگمش و انکیدو به جنگ (خوم بابا) میروند، انکیدو میهراسد. گیلگمش او را دلداری میدهد و میگوید: من پیشاپیش میروم و تو دنبال من بیا ! برای اینکه من آقای تو هستم. بطور کلی در شرق مردان همیشه رهبر هستند و زنان دنباله روی آنان.در همین بخش انکیدو چندین بار گیلگمش را (آقای من) خطاب میکند که اینهم از الفاظی است که سابق بر این – در شرق – زنان در مورد نامیدن همسرانشان به کار میبردند هنگامی که انکیدو میمیرد، گیلگمش روی او را با پارچهای توری، آنچنان توری که به روی عروسان میاندازند ، میپوشاند. نام انکیدو نیز اشارهای روشن به این موضوع دارد. انکیدو از سه بخش بوجود آمده : اِن(= خدا) ، کی(= زمین) ، دو(= آفریده).در حقیقت انکیدو نماد زمین است. در فرهنگ نمادها زمین به علت باروری،شکیبایی، زایندگی و مهربانی و فروتنی نماد زن وآسمان به علت غرندگی، توفندگی و قدرت نماد مرد دانسته شده، گیلگمش پیش از اینکه انکیدو را ببیند موجودی ناکامل است. چون به «انکیدو» بر میخورد در حقیقت نیمهی گمشدهی خود را مییابد. شباهت آندو به یکدیگر آنقدر زیاد است که هنگامی که با هم در میدان شهر اوروک در میان مردم ظاهر میشوند، حتا مردم معمولی هم آن را در مییابند و حیران میشوند وزمزمه کنان میگویند: «چقدر آن دو به هم میآیند» یا «اکنون گیلگمش جفت خود رایافته است.بعد از جنگ هنگامی که(گیلگمش) و انکیدو با هم دست دوستی میدهند، در حقیقت دو نیمهی همزادی هستند که به وحدت میرسند
ازدواج جادویی
کارل گوستاو یونگ هم در روانشناسی به دو جنسی بودن انسان ازلی اشارهای آشکار دارد و میگوید حتی در ایام قبل از تاریخ هم این باور وجود داشته که انسان ازلی هم نر است و هم ماده.در فرهنگ نمادها روان زنانه را آنیما (ANIMA) و روان مردانه را آنیموس(NIMUS ) خوانده اند. یونگ آنیما و آنیموس را از مهمترین آرکی تایپها در تکامل شخصیت میداند و میگوید در نهایت انسانی به کمال انسانیت خود میرسد که آنیما وآنیموس در او به وحدت و یگانگی کامل برسند. یونگ یکی شدن آنیما و آنیموس را ازدواج جادویی خوانده است.
به روایت یونگ آنیما و آنیموسی که یگانه میشوند و آن ازدواج جادویی میانشان اتفاق میافتد. بعد از این یگانگی گیلگمش مراحل انسانی را میپیماید و در جهت والایی خود گام بر میدارد حتی به آنجا میرسد که با حمایت انکیدو به جنگ غول پلیدی که سالهاست از وجودش آگاه است اما خود را به نا آگاهی میزند، میرود و این غول را که جز نیروهای اهریمنی خودش نیست، از میان بر میدارد یعنی در حقیقت بر علیه خود قیام میکند و خود را از شرارت و پلشتی میرهاند و پاکیزه میگرداند.در همین زمان است که انکیدو بیمار میشود و گیلگمش که اکنون به هیأت انسانی بایسته در آمده، تلخی رنج و بن بست مرگ رادر مییابد و حتی بر مرگ همزاد خویش درد مندانه میگرید و مرثیههای اندوهبار میخواند. از آن پس ذهنیتی فلسفی مییابد و گرفتارپرسشهای بسیاری میشود که ذهن او را احاطه کرده اند و از همین زمان است که آوارگیهای او آغاز میگردد. آ نگاه در جستجوی گیاه جاودانگی بر میآید و آن را نه فقط برای خود – بلکه برای تمامی مردمش – میخواهد. او بر آن میشود که گیاه را به اوروک آورده و بکارد تا بدینسان پیران را از نگرانی مرگ رهایی بخشد. زیرا اکنون که بیهودگی زندگی را در یافته و خود را از مرگ ناچار میبیند، به جاودانگی معنوی یعنی برجای نهادن نام نیک، دل میسپارد اما تمامی تلاش او در این راه هم بیهوده میماند و سرانجام قهرمان خسته، به پوچی میرسد و به مرگ چاره ناپذیر تسلیم میشود.اسطورهی گیلگمش نخستین داستان تراژیک حماسهی انسان و غم بزرگ اوست که در موجی از تردیدها، سرگردانیها ، اندوههای انسان و عشق او به بودن، ماندن و اینهمه تلاشهای نافرجام شناور است و گیلگمش قهرمان تنهاییهاست که آگاهانه از خدای گونگی خود چشم میپوشد و بسوی تکامل انسانی و نهایت مرگ میرود. و در حقیقت پیش از آنکه خیام و کامو و کافکا و… و… پوچی برسند، یاس فلسفی را در مییابد و پوچی هستی را آزمون میکند.
باتوجه به مطالب ذکر شده و اینکه انسان در صدد فرافکنی قسمت دیگر جنسیتی خود است و نیازی از ارتباط بین دو جنس ضرورت می یابد از این منظر به بررسی روز والنتین و ارج نهادن به نیمه دیگر انسان است پرداخته شده است تا نشان داده شود که انسان ها برای اینکه هر دو نیمه خود را زندگی وهمچنین فرافکنی نیمه ها انجام گیرد همچنان به سنت ها ارج نهاده و اسطوره ها را سینه به سینه حفظ می کنند و به طور ناخودآگاه در صدد تکامل خود هستند . سنتها و مراسم زیبا هستند و لااقل فرصتی ست برای توجه کردن و مورد توجه قرار گرفتن.
روز والنتاین
تاریخچه کامل و دقیق والنتین در دست نیست و آنچه از پیشینه این روز میدانیم با افسانه درآمیختهاست.
امروزه کلیسای کاتولیک به این نتیجه رسیدهاست که حداقل سه قدیس به نام والنتین وجود داشتهاند که همگی به شهادت رسیدهاند، به همین دلیل چندین افسانه سعی در بازگوئی تاریخچه این آئین دارند.
رسوم روز والنتین
از هدایای مرسوم در این روز هدایای شکلاتی را میتوان نام برد.
در کشورهای اروپایی و آمریکائی دادن شکلات به عنوان هدیه روز والنتین از شهرت خاصی برخوردار است. تزئین شکلات و پختن انواع ان نیز از اداب این روز به شمار میرود.
در دیگر فرهنگها
برخی بر آنند که والنتین فراتر از سنتی غربی است که پیش از این در بسیاری کشورهای جهان موجود بودهاست. در کشور چین، روزی مشابه والنتین موجود است که تحت عنوان شب هفتها نامیده میشود. برابر با افسانهای چینی، پسر گاوچران و دختر بافنده، در هفتمین روز هفتمین ماه از تقویم قمری در آسمان با یکدیگر ملاقات کردند. آخرین «شب ِ هفتها» در ۳۰ اوت ۲۰۰۶ بود. روایتی دیگر از این روز با اندکی تفاوت نسبت به چین، در ژاپن نیز موجود است که از آن به عنوان «تاناباتا» یاد میگردد و برابر با هفتم ژوئیه تقویم خورشیدیست. در کشور مصر، روز عشق دیگری موجود است که برابر با ۴ نوامبر هر سال است. در کره جنوبی، در ۱۱ دسامبر هرسال، روزی تحت عنوان «روز پِپِرو» موجود است که در آن زوجهای جوان هدایایی به یکدیگر تقدیم میکنند.
روز عشق در فرهنگ ایرانی
سپندارمذگان
سپندارمذگان جشن گرامیداشت زمین و زن و روز مهرورزی به مظاهر مهر و فروتنی است. در این روز که مصادف است با ۲۹بهمن ماه مردان به زنان خود، با محبت هدیه میدادند و زنان و دختران را از کارهای روزمره معاف کرده بر تخت شاهی مینشاندند و از آنها اطاعت میکردند. گروهی از دوستداران فرهنگ ایرانی پیشنهاد کردهاند که به منظور حفظ فرهنگ ایرانی سپندارمزگان بجای والنتین به عنوان روز عشق گرامی داشته شود.