ازدواج
ازدواج
1) هدف از ازدواج :
قرآن هدف از ازدواج را « آرامش » مى داند :
« وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجاً لِّتَسكُنُوا إِلَيْهَا » ( روم /21 )
« و از نشانههاى اوست كه براي شما همانند خودتان همسرانى آفريد تا در کنارشان آرام گيريد ! »
2) زن کانون آرامش :
« زن » سکّاندار کشتىِ آرامش در اقيانوس پُر تلاطم زندگى است !
در عصر اضطراب که آرامش گمشدة آدمى است ، قرآن زيباترين تعبير و تعريف را از زن دارد ! او را « کانون آرامش » مى داند ! او آرامش بخش زندگى است !
" آرامش " همان کيمياى ناياب عصر فن آورى و تکنولوژى است !
" آرامش " گوهر نايابى است که انسان سرگشتة عصر ما در توسعة اقتصادى ، سياسى و ... در پى آن است !
آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گرديم !
يار در خانه و ما گردِ جهان مى گرديم !
دکتر ويل دورانت در کتاب " لذات فلسفه " بر آن است که انقلاب صنعتى اروپا زن را نيز صنعتى کرد ! صنعت نوپا نيروىِ کارِ ارزان قيمت مى خواست ! مردان در ميدان کشاورزى به کارخانجات بى رغبت بودند ! سرمايه داران با گذراندن قانونى از پارلمان مبنى بر : " محترم شمردن مالکيت زنان " ، آنها را به کار در کارخانجات فراخواندند ! زنان و دختران هيجان زده ، ذوق زده ، شتابان به اين دعوت پاسخ داده ، پشت به خانه ، رو به کارخانه با دستمزدى اندک بيشترين بازدهى در کار را بهرة صاحبان زر و سرمايه ساختند ! بدين ترتيب خانه کانون خويش را از دست داد ! و چون عدسىِ بدون کانون پراکندگى را موجب شد ! که امروز متلاشى شدن و سست شدن اساس خانواده را شاهد و ناظريم !
آرى اين چنين شد برادر !
" ازدواج " بنايي است که زن سنگ زيرين آن است !
زن پناهگاهى است که قوى ترين مردان چون ناپلئون بناپارت به او پناهنده مى شوند !
" زن " کانونِ مهرى است که محمد (ص) در نخستين تجربة وحى با تنى لرزان و مضطرب از سنگينى بار وحى از « حراء » به سوى او ( خديجه ) سرازير مى شود و چون خديجه او را در بر مى گيرد ، آرامشى سراسر وجودش را مى پوشاند ! فرا مى گيرد !
" زن " مرجعى است که حيدرِ کرّارِ غيرِ فرّار ، خسته از نامردمى هاى مردنماها ( يا اشباه الرجال و ما رجال ) به سوى فاطمه (ع) مى گريزد و چون چشم او به چشم فاطمه پيوند مى خورد ، گويا دو چشمه يا دو دريايي از مهر را مى ماند که به هم رسيده و طنين آية « مرج البحرين يلتقيان » را در فضاى هستى پراکنده است !
ادب عشق تقاضا نکند بوس و کنار
دو نگه چون به هم آميخت همان آغوش است !
" ازدواج " پيوندى است که مغناطيس و جاذبة « عشق و مهر » آن را از گسستگى باز مى دارد :
« و جعل بينكم موده و رحمه » ( روم / 21 )
در " ازدواج " نشانه هايي براي انديشه مداران است :
« ان فى ذلك لأيات لقوم يتفكرون ! » ( روم / 21 )
« در آن نشانههايي است براي كساني كه مي انديشند ! »
نظير آية 21 در سورة روم آيه 189 در سوره اعراف است .
اين آرامش از اينجا ناشى مىشود كه اين دو جنس مكمل يكديگر و مايه شكوفائى و نشاط و پرورش يكديگر مىباشند بطورى كه هر يك بدون ديگرى ناقص است ! طبيعى است كه ميان يك موجود و مكمل وجود او چنين جاذبه نيرومندى وجود داشته باشد !
از اينجا مىتوان نتيجه گرفت : آنها كه پشت پا به اين سنت الهى مىزنند وجود ناقصى دارند ! چرا كه يك مرحله تكاملى آنها متوقف شده است ! ( مگر آن كه به راستى شرائط خاص و ضرورتى ايجاب تجرد كند ! )
به هر حال اين آرامش و سكونت هم از نظر جسمى است و هم از نظر روحى ، هم از جنبه فردى و هم اجتماعى !
بيماري هائى كه به خاطر ترك ازدواج براى جسم انسان پيش مىآيد قابل انكار نيست !
همچنين عدم تعادل روحى و ناآرامي هاى روانى كه افراد مجرد با آن دست به گريبانند كم و بيش بر همه روشن است !